Thursday, April 25, 2013

BLUE SONGS:سرودهای آبی:سرودی به بی گاهی*

سرودهای آبی : سرودی به بی گاهی
١
روان آبی خود را
برکه ها
به دریا سپرده اند
و شب را
.تا گیسوان سنگ در ادامه اند
نیلوفر باکره را
آفتاب دور
کی می فریبد
٢
لبخنده یی بر توهم بیداد
حمایلی در خط پرواز
تا خواب غنچه ها پرپرنشود
در این سفر
شبنم
اتفاقی تازه نیست
که گلخانه را
همیشه مه می پاید .
لب های تلخ شب
برزخیان لحظه های خدا حافظ ا ند
٣
خسته پایی ست
یا تشنه یی مغرور
عشق را باور دارد
که غریبانه
گام ها را به ساختگاه می کشد
تا بر صخره یی تکیه زند
٤
در کوچه های شبانه
قهر دریچه ها
دیوانه می کند دیوار پیله را .
ذهن عقیم سنگ
در کشف ترد گیاهی
بی تاب فصل تازه است .
٥
دیگر کسی به سپیده نخواهد رفت
که آسمان
ردای مخمل بر تن دارد
و خواب بلند بارزاخیان
بی تاب ستاره هاست
٦
چنگی به دامن ریشه دارد
پندار سبز
در شاخه های عقیم
جوانه
سر می دهد
سرود خاک را
و باغ بغض
دیوار صخره را می شکند .
تا دره را
خورشید
به راه سفر بنوازد
سرداران باد
آسمان را
یک سویه می نگرند
٧
دل می رود به گهواره
تا واحه ی غروب
و در عطش آینه می نشاند
زایش آتش را.
فصلی نمی شناسد تماشا
که سوختن
رمز بودن است .
این کاروان خسته
بی رهیاری خورشید
پای در بند ماسه دارد
با دل که می تپد
به بستری از خار
٨
دریا لمیده بر وسعت نگاهی
خیزاب
تا ساوهل صبور می رود
و ذهن خیس شن
توفانی ست .
آنک عصیان دیده بانان اندوه!
٩
یاران سبز
باران را فریاد می زنند
روزن بلند انتظار را
کسی نمی نوازد
.و سبزه بان پیر می گرید .
برگان باغ
اندوه دریایی سبزه بن را
تصویر می کنند .
١٠
برگان نوجوان
شب را
هزار پاره می کنند
و ماتم ماهیان
.بر شیاره های بیشه عمیق می شود
این جا
دستار شب به سر بسته اند و
ابخند بامداد را مکرر می کنند
١١
اسمه می گذارد
از فراز غروب
تا بر جبین شب بنشاند
.شیارهای کمرنگی
خم می شود
در امتداد گیسو
به نوازشی
تا در ردای شب
یله شود .
١٢
مه را
خروسخوان بر می گذارد
پیش از فرو کش دیوار
و تازیانه ی اندوه
طعم سیلاب دارد
یورش به پیله
اما
از کدام سوست
که گریه
دل را
به بی گاهی سرود ها می سپرد
و در حریر شبنه ها
گم می شود .
١٣
سرود دریچه را
شب
بر هزار مدار می برد
تا راهبان ملکوت
آویزه ی دست خاک را
بر شبان دیگر بخوانند
١٤
باد را سراب می انگارند
و شراب را
به فاصله ی دستی
دور از دستان خواهش .
شن بی ترحم است
اگر کاروانیان
شب را
به راه نسپارند
و باد را
به خواب
سراب انگارند
١٥
تنها بیداران
سرود های آبی را
از گلوی خسته ی دریا مردان
سر می دهند
تا بی گاهان
بیداد را
.انکار کنند 

No comments:

Post a Comment